بررسی افق جنگ اوکراین و تأثیرات آن در آینده اروپا و روسیه - inaes-موسسه مطالعات آمریکای شمالی و اروپا
نویسنده: دکتر بهزاد احمدی
بررسی افق جنگ اوکراین و تأثیرات آن در آینده اروپا و روسیه
14 04 2025 20:35
News Code : 73220332
View Count : 165
وقتی در مورد نظم در رشته روابط بینالملل صحبت میکنیم، هدف بیشتر نظم مبتنی بر موازنه قدرت میباشد که در اروپا حاکم است. به عبارت دیگر واژه نظم در ادبیات علم روابط بینالملل، از این جا شروع میشود و این نظم مبتنی بر موازنه قدرت در اروپاست که به سرعت مبنای نظم جهانی قرار گرفت و تحول پیدا کرد. به طور مثال پیدایش خود آلمان موضوع چنین نظمی بود و کنگره ۱۸۱۵ بر اساس موضوعات مختلف، البته از همه مهمتر اینکه مسئله آلمان را چگونه بتوانند حل کنند، برگزار شد. لذا وقتی در مورد روابط روسیه با اروپا صحبت میکنیم به نظر باید به یک سابقهی قدیمی از تحول نظم و موضوع نظم و نقشی که روسیه در این زمینه داشته، توجه نماییم. اگر به اروپا در دو سده اخیر نگاهی داشته باشیم، مشخص میشود که روسیه همیشه بازیگر کلیدی در ساختار امنیتی اروپا، نظم اروپا و همچنین در نظم جهانی است. برای همین وقتی در مورد جنگ روسیه با اوکراین صحبت میکنیم، باید این جنگ را در چارچوب یا بافتار موازنه قدرت در اروپا، تحول نظم در اروپا، تغییر ساختار امنیتی در اروپا و پیدایش یک نظم جدید در اروپا ببینیم. لذا موضوع از یک جنگ ساده بین دو کشور فراتر رفته است. این تحول در مرحله اول خود اروپا را تحت تأثیر قرار میدهد و در مرحله دوم در سطح جهانی تحول نظم جهانی را تسریع میکند. نظم کنونی یک نظم رو به افول بوده و نظم جدیدی با ابعاد نامشخص (در زمان فعلی) در حال شکلگیری است. ولی جابجایی قدرت را در عرصه جهانی میتوانیم مشاهده کنیم.
در این مفهوم، جنگ روسیه با اوکراین و اشغال بخشهایی از اوکراین توسط روسیه، باعث شده که افول نظم حاکم تسریع بشود و تلاشها برای ایجاد نظم جدید هم افزایش پیدا کند. این به طور کلی برای غرب به معنای غرب سیاسی یک چالش برزگ است. غرب سیاسی مدتی است متوجه این نکته میباشد که نظم پیشین دچار چالش شده و بر همین اساس سعی کرده مفاهیم مختلفی را به عنوان جایگزین آن پیدا کند. به عنوان مثال اروپا خیلی از نظم مبتنی بر قوانین صحبت میکند که مراد بیشتر همان نظم غربی است، اما در این واژه جدید بیشتر به ارزشهای چندجانبهگرایی یا به منشور سازمان ملل و به نهادهای برخاسته از سازمان ملل، یا نظمی که قبل از نظم اقتصادی لیبرالی وجود دارد، توجه شده و تلاش بر این است که حوزه رقابت بین قدرتها را در چارچوب چنین نظمی بازتعریف مایند. به نظر میرسد که جنگ اوکراین بعد جدیدی نیز به این موضوع داده است؛ یعنی در حالی که اروپا در نظم جهانی قبلی به دنبال به دستآوردن حوزههای نفوذ از طریق اتحادهای نظامی و ایجاد پایگاهها بود، این نظم جدید، بیشتر نظمی ارزشی شده و در بحثهای زیرساختی و اقتصادی بیشتر خود را نشان میدهد. ارزشهای ملی و ارزشهای بومی بیشتر در نظم جدید مطرح هستند. لذا کشمکش جدی در چنین سطحی اتفاق افتاده و به تعبیری امروز دنیا بیشتر در دوران بینظمی است که شاید مهمترین ویژگی آن را اینگونه بتوان عنوان کرد:
۱. تغییر در موازنه قدرت با بازیگری قدرتهای نوظهور مثل اعضای بریکس؛
۲. تضعیف هسته سابق نظام جهانی که نظامی مبتنی بر صلح آمریکایی بوده است؛
۳. تقویت همزمان مواضع تعدادی از کشورها که در گذشته همواره در پیرامون قرار میگرفتند، ولی در حال حاضر نقش فعالی در ایجاد و تشکیل نظم جهانی بر عهده گرفتهاند. اصطلاح پیدایش ائتلافهای جدید موازنهساز نظیر بریکس و شانگهای و سایر موارد در همین راستا است. اگر جمعبندی کنیم بحرانی که در سایه جنگ اوکراین پیش آمده، در ذات خودش اروپایی است، ولی چون نظم در سطح بینالمللی تعریفش از اروپا شروع میشود، به سرعت تبدیل به بحران جهانی شده است. به واسطه جنگ اوکراین شاهد یک پیکرهبندی جدید یا زایمان جدید در بحث نظم هستیم و این مهم، اروپا را تحت تأثیر قرار داده است.
از دید اروپا، دلایل متعددی برای تحول نظم مذکور وجود دارد. بزرگترین اتفاقی که از نظر آنها افتاده، روسیه است. روسیه با ایده تجدیدنظرطلبانه خود، مفروضات مربوط به امنیت اروپا و روابط با قدرتهای بزرگ و نقشی که میتوانسته در داخل منازعات اروپایی ایفا کند را به چالش کشیده و درگیر یک بازتعریف شده است. لذا، این موضوع هم به تحولات ژئوپلیتیکی دامن زده و هم ایده صلح دموکراتیک را متزلزل کرده است. ایده وابستگی متقابل نیز به شدت تضعیف شده است و تحولی در نظامهای اروپایی در حوزههای مختلف به وجود آورده است.
به عنوان مثال، فهم اروپا از روابطش با آمریکا در روابط فراآتلانتیکی تغییر کرده است. اگر بخواهیم بگوییم پیامدهای جنگ اوکراین و تحول نظم چه بوده، میتوان گفت که اروپا در گذشته بیشتر به سمت ایده همکاری از نوع مشارکت با آمریکا حرکت میکرد، اما اکنون مجبوور شده در روابط فراآتلانتیکی بازبینی کند و بیشتر به سمت همکاری از نوع پیروی برود.
این تغییرات در تحول روابط اروپا و ناتو مشهود است. افزایش تعداد اعضای ناتو، به ویژه از سمت کشورهای اروپایی که سالها بیطرف بودند، مانند سوئد و فنلاند، و مسلحشدن برخی از آنها مانند نروژ، و همچنین ایجاد طرحهای جدیدی مانند طرح بال شرقی ناتو با محوریت آلمان، نشاندهنده این تغییرات است. پررنگشدن نقش لهستان نیز به عنوان یک بازنگری کلیدی در روابط اروپا با آمریکا و تحول در روابط فراآتلانتیکی بوده که به تبع آن تحول در روابط با ناتو نیز ایجاد کرده است. در همین ارتباط میتوان ادعا کرد، حمله روسیه به اوکراین باعث شد که آمریکاییها ناتو را با هزینه اروپا احیا کنند و در اختیار منافع خود قرار دهند.
نکته بعدی، تأثیر این حمله، یعنی حمله روسیه به اوکراین، بر سیاست در داخل خود اروپا است. به نظر میرسد که این حمله باعث شده است که جریانهای رادیکال راست صدای بلندتری داشته باشند. برخی از این صداها در همصدایی با روسیه شنیده شدهاند، اما در نهایت به نظر میرسد یک که به یک موج ملیگرایی در داخل اروپا دامن زده شده و تحولی در مناسبات قدرت در این قاره ایجاد کرده است. به ویژه آلمان، از یک سیاست پستمدرن در حوزه امنیتی به حوزه مدرن بازگشته است. یعنی اگر زمانی آلمانیها هرگز از منافع ملی و استراتژی امنیت صحبت نمیکردند و بیشتر به مفاهیم اروپایی و منافع اروپایی اشاره میکردند، اکنون آلمان، با انتشار سند استراتژی ملی و تخصیص دو درصد از تولید ناخالص داخلی به ارتش (حدود صد میلیارد یورو) در حال تبدیل شدن به یک قدرت نرمال یا عادی جدید است. این موضوع موازنه قدرت در اروپا را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
از سوی دیگر، پروژه همگرایی اروپایی نیز تحت تأثیر قرار میگیرد و شاهد این هستیم که اکنون در داخل اروپا از یک اتحادیه چندسرعته و چندهستهای صحبت میشود. تمایلات برای کاهش همگرایی سیاسی بیشتر شده، اما در حوزه همگرایی اقتصادی همچنان تمایلات بالاست که ادامه پیدا کند. این نیز یک مسئله مهم است که بحث همگرایی اروپایی به کجا میانجامد. این همگرایی اروپایی تأثیر زیادی بر ایدههای اروپا در حوزه دفاع دارد. ایدههایی که قبلا وجود داشتند، مانند ایده ارتش اروپایی که حالا به فراتر از آن فکر میکنند. به هر حال، اگر اروپا بخواهد ساختار دفاعی مستقلی پیدا کند، نسبت به آن با ناتو چه خواهد بود؟ این گونه سؤالات دجار بازبینی شده و به نظر میرسد که فعلا تحت تأثیر سیاستهای روسیه، به نزدیکی هر چه بیشتر این مجموعه اقدامات در حوزه دفاعی و امنیتی با ناتو و آمریکا منجر شده است.
تأثیر مهم دیگر تغییر در سیاستهایی بود که اروپا میتوانست برای تغییر روسیه در ذهن خود داشته باشد. به عنوان مثال، در کشور مهمی مانند آلمان، که روابطش با روسیه تأثیر زیادی بر روابط اروپا با روسیه دارد، یک سیاستی به نام «سیاست نگاه به شرق» وجود دارد که این سیاست بیشتر مبتنی بر گفتوگو و تعاملات اقتصادی بود. این سیاست از یک دورهای به بعد، بیشتر به سمت وابستگی متقابل اقتصادی و ایده مشارکت برای نوسازی پیش رفت تا بتواند روابط عمیقتری با روسیه برقرار کند و از طریق این برقراری روابط نزدیکتر، تغییرات موردنظر خود را در روسیه ایجاد نماید. اکنون اطمینان حاصل شده که راهبرد «تغییر از طریق تجارت» ناکارآمد بوده و اروپا مجبور شده تا به سمت بازیهای قدرت بر اساس منطق مدرنیته پیش رود، یعنی موازنه قدرت به ویژه موازنه قدرت سخت که مبتنی بر ارتشهای حرفهای و بازدارندگی هستهای است.
از این منظر که نگاه کنیم، بدون تردید جنگ اوکراین یک زلزله امنیتی در اروپا است که چشمانداز آن این است که حتی اگر همین فردا جنگ هم تمام شود، بحث موازنه قدرت با روسیه سالها در اذهان سیاستمداران ارشد در پایتختهای اروپایی باقی خواهد ماند. به عنوان مثال، بحث بازدارندگی اتمی در قبال روسیه موضوع بسیار مهمی شده است. روسها در جنگ اوکراین بارها خاطرنشان کردند که در صورت لزوم از سلاح اتمی استفاده خواهند کرد. لذا اگر حتی امروز هم جنگ تمام شود، چتر اتمی برای کشورهایی که بمب اتم ندارند یا امکانات اتمی ندارند، موضوع مهمی خواهد بود. بحث «نیروهای هستهای میانبرد» دوباره با تمام قدرت بر میگردد و بخشی از نوسازی ارتشهای اروپایی به این سمت میرود که چگونه از چتر هستهای بریتانیا، فرانسه یا آمریکا استفاده کنند. این خود یک پویایی جدیدی در اروپا بین روسیه و اروپا، به معنای کل آن و روسیه و برخی از کشورهای مهم مانند آلمان، فرانسه، لهستان و بریتانیا ایجاد میکند. به نظر میرسد که این شکاف در کوتاهمدت پر نخواهد شد و باید ببینیم که به چه سمت و سویی خواهد رفت. بدون تردید یکی از مناطقی که میتوان به عنوان منطقه قرمز در کار شرق آسیا از آن نام برد، همین تحولات بین روسیه و اروپا خواهد بود.
در پایان باید گفت جنگ روسیه و اوکراین یک تحول بزرگ در مفهوم نظم در اروپا و به تبع آن در دنیا بوده است. ساختار امنیتی اروپا و ساختاری که به هر حال حداقل دو دهه بعد از پایان جنگ سرد اروپا با خیال راحت از آن بهره میبرد، اکنون از بین رفته است و این تحول به رقابت قدرت بین قدرتهای بزرگ به شدت دامن زده است. لذا ما با بازگشت مفاهیم دوره مدرن در خصوص موازنه قدرت از نوع موازنه قدرت سخت روبرو هستیم. چشمانداز این رقابت حتی با پایان جنگ اوکراین هم پایان نخواهد پذیرفت و پویایی آن، سیاست بینالملل، از جمله سیاست اروپا در قبال ایران و دیگر بازیگران را تحت تأثیر قرار خواهد داد.